سفارش تبلیغ
صبا ویژن
منوی اصلی
مطالب پیشین
تدبر در قرآن
آیه قرآن
لینک دوستان
خبرنامه
 
آمار وبلاگ
  • کل بازدید: 1966471
  • بازدید امروز: 36
  • بازدید دیروز: 23
  • تعداد کل پست ها: 1283
  • ****
درباره
محمّـد تــرابـی[963]

روح بلند مدیر وبلاگ خادم قرآن محمد ترابی در اسفند ۱۳۹۸ در ۶۷ سالگی به سوی معشوق شتافت. روحش شاد و یادش گرامی باد. اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
آرشیو مطالب
*

حدیث

*
لوگوی دوستان
دانشنامه سوره ها
سوره قرآن
کاربردی



نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید         ( 1059 )                                

آدرس این وبلاگ در تلگرام  َ        

https://telegram.me/adabvaerfan

                                            

ســوره 19 : مـریــم ( مـکّــی ـ98 آیه دارد ـ جزء  شا نزدهم ـ صفحه 305 )


   ( قسمــت شانزدهــــم )


سُکـرِ شُکــر


 

 ( جزء شانزد هــم صفحــه 311 آیه 85 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا


   ترجمــه لفظـــی آیــــه شریفه :

 

[یاد کن] روزى را که پرهیزگاران را به سوى [خداى] رحمان

گـــــروه گــــــــروه محشـــــــــــــور مى ‏کنیم


 نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :

 

گویند عارفی بزرگ در حال نـــــــزع بود ؛

درویشی نزد او ایستــــــــاده بود ،

و دعا می کرد و می گفت ؛

بار خدایــــــــا ؛ بر وی رحمت کن ،

و بهشت ؛ او را کــــــــرامت فـــرمـــــــــا ،

عــــــارف در او نگـــــــریست و بانگــــــی بر وی زد که ؛

ای غافل ؛ سی سال است که بهشت با حور و قصور بر من جلوه می کنند و من با آنها تــوجـــــه نداشته ام ! اکنون که به سرمشربِ حقیقت می رسم ، تـــــو رحمت آورده ، و برایـــــــم بهشت و رحمت می خواهی ؟ !

 

مرا با بهشت و حور و قصور کاری نیست ؛

که دیــــــدار محبـــــــوب ؛ مراست مقصـــد و مطلوب !!

 

 

پس ای جوانمــــــــرد ؛

بدان که این حدیث در حوصله ی کسی نگنجد ،

این ؛ جوانمــــــــردانی را رســــــــد ؛

که در ســـــــرِ اوقــــــــات مطالعـــــــــات ،

و در مقـــــام کرامـــــــــات ؛ عین طلبنــــــــد !

چنان که ؛ زمانی در حلّه ی مجاهدت ؛

گاهی در گوشواره ی مشاهدت ،

گاهی در سُکرِ شُکر؛

گاهی در صحــــو محــــــو ،

هــــــم نیست و هــــــــم هست !

هــــــــم هوشیــــــــــار و هــــــــــم مست !

دل هاشان حریقِ نـــــــــارِ غیــــــــرت !

جان هاشان غریق دریای حیرت !

ساکنـــــانِ پوینـــــــده !

خـــامـــــوشــــــــانِ گوینـــــــده !

فردا که خلق را به حضرت صاحب جلال برند ؛

هرکسی را مرکبــــــــی باشــــد ؛

یکی را نجیب طاعـــــت ؛

یکی را بــــراق همّـــــــت ؛

ایشان را به قبضه ی عزّت احدیت آرند !

 

 

 

 

عشقِ چاره ســــاز

 

 

حــدیث عشق تـــــو ، بــــــــاد بهــــار بـاز آورد

    صبــــــــــــا ز طَـــرْف چمن ، بوى دلنواز آورد

طرب کنـان گل از اســرار بوستـــان مى گفت

فسرده جان ، خبر از عشق چاره ساز آورد

بنفشـــه از غـــــــــم دورىّ یــــــار ، نالان بود

فــــــــرشتــــه آیه هجـــــــرانِ جان ‏گداز آورد

هلال ، از خــــــــــم ابـــروى یـــار ، دم مى زد

 نسیـــــــم ، عطــــر بهارى ، چه سرفراز آورد


[ دیوان امام خمینی (ره) ص 84 ]




موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید         ( 1056 )                                                           

ســوره 19 : مـریــم ( مـکّــی ـ98 آیه دارد ـ جزء  شا نزدهم ـ صفحه 305 )


 ( قسمــت سیزدهــــم )


قـدرت خــدا



 

 ( جزء شانزد هــم صفحــه 310 آیه 66 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَئِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیًّا


   ترجمــه لفظـــی آیــــه شریفه :

 

و انسان مى ‏گوید آیا وقتى بمیرم راستى زنده [از قبر] بیرون آورده مى‏ شوم

 

 نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :

 

خداوند تبارک و تعالی در این آیت ؛

شکایت از بیگانگان ، با دوستان می کند ؛

که آنان رستــــــاخیـــــــــز و بعثتِ خلـــــق را ؛

مستبعــد (دور) می دانند و منکــــــرنـــد ،

چه ادعـــــای گـــــــزافی است که ؛

فرزند آدم مرا دروغ زن گرفت ،

نرســــد او را و نــه سِــــــزَد مــــــرا ؛

کــــــه او مـــــــــرا دروغ زن  گیـــــــــرد !

او از روی جهـــــــــل همی گویــــــد :

چنان که مـــرا از نخست بیافرید ؛

باز پس از مـــرگ نیافـــریند !

ولی نه چنان است که او همی گوید !

زیرا من همان قـــادرم که اول بودم ،

چون ابتـــــدا نبود و من او را بیـــــافریدم ،

پس از آن که نیست شد ، در آخــر بازآفرینم ،

که من حتی بنــــــدهای انگشتانش را ؛

 آن طور که بــــــود بـــازآفرینـــــم ،

بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ  

( آیه 4 سوره قیامه )

آری ، ما قادر هستیم که سر انگشت هایش را برابر کنیم

 

 

تفسیر آیه شریفه از تفسیر شریف المیزان :

شأن نزول ‏   :

  1 ـ در شأن نزول و داستان فرود نخستین آیــــه مورد بحث  آورده ‏اند که این آیه در باره عنصر شرک ‏گرایى به نام « ابى بن خلف » فرود  آمد، چرا که او روزى استخوان پوسیده ‏اى را برگرفت و در حالى که آن را میان دو دست فشرده و به صورت گرد و غبارى آن را بر باد مى ‏داد، گفت: هان اى محمد ؛ (صلى الله علیه وآله) تو بر این باورى که خدا ما را پس از مرگ و پوسیده شدن استخوان‏ هایمان، در آستانه رستاخیز ، زندگى نوینى خواهد بخشید ؟!

ما براین پنداریم که هرگز چنین چیزى امکان نخواهد داشت، و زنده شدنى در کار نخواهد بود. آنجا بود که در پاسخ پندار او این آیات فرود آمد.

2  ـ و «عطا» از «ابن عباس» آورده است که شأن نزول آیه همین است، امّا در مورد « ولید بن مغیره » فرود آمد، چرا که او بذر این تردیدها را مى‏ افشاند و رستاخیز را انکار مى ‏کرد.

تفسیــــــر :

دوزخیـــان تیــــره ‏بخت

در آیات پیش، در مورد نویدها و هشدارها و زنده شدن مردگان در آستانه رستاخیز سخن رفت، اینک در این آیات به ترسیم پندار و گفتار انکارگران رستاخیز پرداخته و با روشن‏ ترین سخن به پاسخ آنان مى ‏پردازد.

در نخستین آیه مورد بحث، در مورد تردید افکنى آنان مى‏ فرماید:

وَ یَقُولُ الْاِنْسانُ ءَاِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ اُخْرَجُ حَیّاً.

این انسان کفر گرا مى ‏گوید: آیا هنگامى که این جهان را بدرود گفتم، دگر باره زنده مى ‏شوم و سر از خاک برمى ‏آورم ؟!

این پرسش، در حقیقت تمسخر است نه سؤال، و بدین وسیله زنده شدن مردگان در آستانه رستاخیز را انکار نموده و به باد استهزا مى گیرد.

در دومین آیه مورد بحث، در پاسخ این پندار مى ‏فرماید:

اَوَ لا یَذْکُرُ الاِْنْسانُ اَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ‏

آیا این انسان نمى ‏اندیشد و به یاد نمى ‏آورد که ما او را هنگامى که چیزى نبود لباس هستى پوشاندیم و آفریدیم!

اگر در مورد آغاز آفرینش خود مى ‏اندیشید، در مى‏ یافت که زنده شدن او براى آن آفریدگار توانایى که او را بى آن که چیزى باشد آفریده است، کارى ناممکن نیست.
به باور پاره‏ اى منظور از انسان جنس انسان است که به همه آنان دلالت دارد.
وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً.و او آنگاه که پدیدارش ساختیم و آفریدیم، چیزى نبود.

چگونه ؟ ما در زندگى خویش حرکت‏ ها و توقف‏ ها و کارهایى را انجام مى‏ دهیم و صداهایى را ایجاد مى ‏کنیم که پس از آن دیگر نمى‏ توانیم آنها را برگردانیم. با این وصف چگونه مى ‏توان از آفرینش نخست، به آفرینش دگر باره در آستانه رستاخیز استدلال کرد ؟

ســــــه پاســـــخ ‏:

1 ـ آفریدگار هستى پدیدآورنده پدیده‏ ها و اجسام و آفریدگار حیات است، و مى‏ دانیم که این پدیده‏ ها پس از مرگ نابود نمى‏ شوند ؛ از این رو ممکن است خدا در پرتو قدرت خود دگر باره به آنها حیات و زندگى بخشد.

2 ـ‌ افزون بر آن ، هماره آغاز کارى دشوارتر از تکرار آن است، و آفرینش دگر باره نیز همین گونه است که از آفرینش نخست آسان ‏تر است، و بى ‏گمان قدرتى که مى ‏تواند آفرینش نخستین را آغاز نماید، بر آفرینش دگر باره نیز تواناست.

3 ـ و سر انجام این که خدا از راه آفرینش پدیده‏ ها نشان داده است که قدرت چنین کارى را دارد ؛ و کسى که داراى چنین توان و قدرتى باشد، هرگز از بازگرداندن جسم‏ ها و جان‏ ها و آفرینش دگر باره ناتوان نخواهد بود.

در سومین آیه مورد بحث در هشدارى سخت و تکان‏ دهنده به انکارگران رستاخیز ، براى اثبات آن مى ‏فرماید:

فَوَ رَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیاطینَ‏

هان اى پیامبر! به خداى سوگند که ما آنان را همراه دوستان و همفکران و شیطان‏ هایى که آنان را وسوسه مى ‏نمودند، بر مى‏ انگیزیم.
به باور پاره‏ اى منظور این است که : همان گونه که آنان را بر مى‏ انگیزیم، شیطان‏ ها را نیز برخواهیم انگیخت.

ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً.

آنگاه آنان را در حالى که به زانو درآمده ‏اند، گرداگرد دوزخ حاضر مى‏ سازیم، و آنان در آن حال با یکدیگر در ستیز و کشمکش هستند و از یکدیگر بیزارى مى ‏جویند، چرا که حسابرسى آنان در کنار آتش شعله ‏ور دوزخ خواهد بود.

« ابن عباس» ، واژه «جثى» را به مفهوم گروه گروه گرفته که در آن صورت منظور این است که : و آنان را گروه گروه گرداگرد دوزخ گرد مى‏ آوریم.

و به باور پاره ‏اى منظور این است که آنان بر روى زانو ایستاده ‏اند و به خاطر تنگى جا نمى ‏توانند بنشینند.

در ادامه سخن، در وصف آن روز سهمگین و موضوع حسابرسى مى‏ فرماید:
ثُمَّ لَنَنْزِ عَنَّ مِنْ کُلِّ شیعَةٍ اَیُّهُمْ اَشَدُّ عَلَى‏الرَّحْمنِ عِتِیّاً.

آنگاه کسانى را که در زندگى از همه سرکش‏ تر و گستاخ‏ تر بوده‏ اند، و در برابر آفریدگارشان پیش از همه نافرمانى نموده‏ اند، نخست آنان را بیرون مى‏ آوریم.
به باور «قتاده» منظور این است که: از رهروان هر راه و پیروان هر کیشى، کسانى را که رهبر و پیشواى آنان بوده‏ اند بیرون مى‏ آوریم.

واژه «عتى»، در آیه شریفه بسان «عتو» مصدر و به مفهوم سرکشى و گستاخى در نافرمانى است.

پاره ‏اى از جمله «مجاهد» مى‏ گویند: منظور این است که نخست آن کسانى را که جرم و گناهشان سنگین ‏تر است بیرون مى ‏آورند، و آنگاه دیگران به ترتیب گناهانشان احضار مى ‏شوند.

در آخرین آیه مورد بحث مى‏فرماید: ثُمَّ لَنَحْنُ اَعْلَمُ بِالَّذینَ هُمْ اَوْلى بِها صِلِیّاً.

و ما به حال کسانى که در خور عذاب سخت ‏تر و سهمگین ‏ترى هستند، و باید در آن بمانند، داناتریم.



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید    ( 1090   )                                                            

ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء  شا نزدهم ـ صفحه 312 )


( قسمــت ســـی ام )


لـذّتِ عـذر


 

 ( جزء شانزد هــم صفحــه 321 آیه 131 )

بسم الله الرحمن الرحیم 

وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًامِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنیَا

لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَ رِزْقُ  رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقَى


    ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :

 

و زنهار به سوى آنچه اصنافى از ایشان را از آن برخوردار کردیم [و فقط] زیور زندگى دنیاست

تا ایشان را در آن بیازماییم ، دیدگان خود مدوز و [بدان که] روزىِ پروردگار تو بهتر و پایدارتر است


 نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه :

 

این آیت باز مرهمی است که بر دل درویشـــــــــــان نهد ،

حقارت و مهانت دنیــــــــــــا را فرا خلق نماید ،

و عیوب و بدی های آن را آشکار سازد ،

و دوستان خود را از دیدن و دوست داشتن آن منــــع کند ،

و می فرمایــــــد :

این دنیـــــــا شکوفــــــه ای است که ؛

تری و تازگی و زیبــــــــائی او ، روزی چند باشد ،

آن گاه پژمـــــــرده شود و نیست گردد ،

و فتنــــه یآن در دل بماند !

چه داری مهرِ بی مهری ، کزو بی جان شد اسکندر

چه بــازی عشـــق با یـــــاری کزو بی ملک شد دارا

بدان که توانگران به هرچه برایشان پیش آید ؛ رجوع به دنیا کنند !

ولی درویشان ؛ در همه حال ، دل با مولی دارند !

از این جا شرف و برتریِ درویشان بر توانگران معلوم گردد !

 

نقــــــل کــــرده انـــــــــد که ؛

جنیــــد ؛ درویشی را بر توانگری برتری نهادی ،

ولی ابن عطا ؛ بر خلاف او ، توانگری را بر درویشی شرف نهادی !

روزی میان این دو منــــــــاظره شد ؛

جنید دلیل آورد که رسول خــــدا(ص) فرموده :

فقیرانِ امّتِ من ، پیشتر و زودتر از توانگران وارد بهشت شوند !

و کسی که زودتر به بهشت رود برتر است از آن که دیرتر رود !

ابن عطا گفت : چه بهتر که توانگر مدتی در شمار و انتظار بماند !

از بهر آن که ؛ آن کس که در بهشت است ؛ در لذّت نعمت است ؛

و آن که در انتظار و شمــــــــار است ؛

در لذّتِ عتـــــــــابِ حقّ است !

و با دوست سخن گفتن ؛

اگر چه در مقام عتاب و خطاب باشد ؛

بهتـــــــر است از آن کــــــه در مقـــــــامِ نعمــــــت ؛

از دوست به غیر دوست مشغول باشد !

زیرا ؛ در بلایِ دوست بودن ؛

بهتر و خوشتر از آن که در نعمتِ دوست ، بی دوست بودن !

جنیـــــــــــد گفت :

اگر توانگر را لذّتِ عتاب است ؛

درویش را لذّت اعتذار است !

بدین گونه خداوند روز قیامت خطاب به بنده ی درویش خود گوید :

من از تو عذر می خواهم !

و سوگنـــــــد به عـــزّت و جـــــلالم ؛

از این که دنیــــــــــا را رو به تــــــو نیاوردم ؛

نه از جهت خواری و اهانت به تو بود ؛

بلکه چون فضیلت و کرامت بهره ی تو کردم ؛

اکنون بنگر به این صف ها از مردم ؛

هرکس در دنیا به تو غذا یا جامه یا جایگاه (مسکن) داد ؛

و منظورش ثواب و به یــــــاد من بوده ؛

دست او را بگیـــــــر و از صف بیرون آر ؛

که من گنـــــــــــاه او را به خاطر تــــــــو بخشیدم !

جنیــــد در این مناظره ؛ با دلیل آمد که گفت ؛

اگر خداوند با توانگر عتاب می کند ؛

از درویش عـــــــذر می خواهد !

و لـــذّت عــــــذر ، وراء لذّت عتاب است !

زیرا عتاب با دوست و دشمن رود ؛

لیکن عـــــــذر ، جز با دوستان نرود !

و این منــــعِ دنیــــــا از درویشان ؛

نه از آن جهت است که دنیا از ایشان دریــــغ است ؛

بلکه آنـــــــــان از دنیـــــــــا دریغنـــــــد !

همّت ِ ایشان ؛ به از دنیـــــــــا ؛

و مراد ایشان ؛ به از عقبــــــــــی ؛

و مقصود اصلی شان دیدار مولی است .

 

گویند لقمان را وقتی موی دراز گشتــــه بود ؛

بر خاطر او بگذشت که ؛

کاشکی دِرَمی بودی که به گرمابه شدی ، و موی از بدن باز کردی !

هنوز این آرزو در خاطر تمـــــــــــام در نیاورده بود که ؛

یک صحـــــــــرا همه زر (طلا) دیــــــــد !

لقمان دیده فراز کرد و گفت :


گر من سخنی بگفتم اندر مستی !


اُشتر به قطار مــــا چرا بر بستی !



موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید    ( 1103 )                                                                          

ســوره 21 : انبیاء ( مـکّــی ـ 112 آیه دارد ـ جزء  هفـدهـم ـ صفحه 322 )


  ( قسمــت یازدهم )


صاحبِ توحیـد

 

 

 ( جزء هفدهــم صفحــه 324 آیه 33 ) 

بسم الله الرحمن الرحیم 

وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ


   ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :

 

و اوست آن کسى که شب و روز و خورشید و ماه را پدید آورده است

هر کدام از این دو در مدارى [معین] شناورند


 

 نگاهی ادبی و عرفانی به آیه شریفه :

 

بر ذوق اهل معرفت ؛ این شب و روز ؛

نشانِ قبض و بسط عارفان است ؛

و این دو ؛ حکم الاهی و تقدیر لم یزلی است ؛

گاه در قبضه ی قبضش نهد تا سلطان جمال ، او را بنوازد !

و شرطِ مردِ صاحب درد ، آن است که ؛

در آن قبض ؛ مهذّب و تسلیم و بی اعتراض باشد !

و گاه بر بساطِ بسط ؛ مؤدّب و بی اعراض بُوَد !

که گفته اند :

بنده ی حقّ ؛ تا رنجِ بلا در هر مکان نکشد لذّت ایمان نچشد .


 

... وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ

آفتاب و ماه را بیافرید در آسمان ؛

و آنها را بر پهنه ی افلاک ، روان ساخت ؛

آفتاب را بر وجهی آفرید که نیفزاید و نکاهد !

و ماه را به صورتی آفرید که هم بیفزاید و هم بکاهد !

گاه در محاق و گاه در اشراق !

[ و این تعبیر همان است که دانشمندان ایرانی از صدها سال پیش ، کوچکیِ کره ماه نسبت به خورشید ، و مجذوبیت و نقص او ، و تابع بودن او نسبت به زمین در برابر خورشید می دانستند ، که بدین گونه از کلام خداوند در قرآن استنباط و بیان می کردند ! ]

 

بنابراین ؛ آفتاب نشانه ی صاحبِ توحید است ؛

                                 که به صفتِ تمکین ؛

(در شناوریِ خود در آسمان بی پایان) در حضرتِ شهود می گوید :

اگر پرده ها بالا رود بر یقین من افزوده نشود !

و ماه ؛ نشانه ی صاحبِ علم است ، که ؛

در میدانِ اجتهاد ، قدم دارد ،

و از راهِ نظر و استدلال در امده ،

و دیده در طاعت و عمل داشته ؛

تا بر ایمان و اعتقاد مؤمنان بیفزاید .

و بدان که ؛ صاحبِ توحید ؛ خداوندِ درد است !

و صاحبِ علم ؛ خداوندِ عمل و درمان است !

صاحبِ عمل ، در نظاره ی سبب است !

و صاحبِ درد ؛ در نظاره ی مسبّب ، از سبب فارغ است .

و بزرگان دین گفته اند :

سبب ندیدن ؛ جهل و نادانی است !

اما با سبب ماندن ؛ شرک است !

نقل شده ؛

عارفی را دیدند که بر لب دجله ی بغداد گفت :

خداوندا ؛ من تشنه ام ! و از آن جا گذشت ! و آب نیاشامید ! چون آن بزرگ مرد چنان در نظاره ی مسبّب مستغـرق بود ؛ که پروای سبب نداشت ! و در مشاهده ی حقّ ؛ نه دجله دید و نه آب دجله !

کسی که مشغول حقّ است اگر حوریِ بهشتی بر وی بگذرد خبر نشود !

که گفته اند :

یَعلَـــــــــــمُ الله گـــر همی دانـــــــــم نگارا شب ز روز !

زانکه هستم روز و شب مدهوش و سرگردانِ عشق !





موضوع :


نگاهی به تفسیر ادبی عرفانی قرآن مجید    ( 1092 )                       

آدرس این وبلاگ در تلگرام  َ        

https://telegram.me/adabvaerfan

ســوره 20 : طـه ( مـکّــی ـ 135 آیه دارد ـ جزء  شا نزدهم ـ صفحه 312 )


  ( قسمــت سی و دوّم )


رزّاق حقیقی


 

   ( جزء شانزد هــم صفحــه 321 آیه 132 ) 

بسم الله الرحمن الرحیم  

وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا

لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُکَ وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَى


   ترجمــه لفظــی آیــــه شریفـه :

 

و کسان خود را به نماز فرمان ده و خود بر آن شکیبا باش ، ما از تو جویاى روزىنیستیم ،

ما به تو روزى مى دهیم و فرجام [نیک] براى پرهیزگارى است


 نگاهی ادبی و عرفانی به آیــه : [بخش دوم]

 

                               ... لَا نَسْأَلُکَ رِزْقًا نَّحْنُ نَرْزُقُکَ ...

هرکه اعتقاد کرد که رازقِ حقیقی خداوند است ؛

و روزیِ همه از اوست ؛

و اسبابِ روزی ، به تقدیر اوست ؛

نشانِ وی آن باشد که ؛

بر خدا توکل کند ،

و از اغیار ، تجنّب نماید ،

تا ربّ عزّت ، همواره کار وی بسازد ،

و هر دم او را به انواع کرامت بنوازد .

 

گویند روزی مردی نزد حاتم اصمّ آمد و گفت :

به چه چیز روزگار می گذرانی ؟

تو که ضیاع و عقاری (آب و مِلک و مزرعه) نداری ؟

حاتم گفت :

از خزانه ی خداوند روزی می خورم !

مرد گفت : نان از آسمان بر تو فرو اندازند ؟

حاتم گفت :

آری ! اگر زمین نبودی از آسمان نـــان فرو انداختی ؟

مرد گفت : شما با سخن کار داری !

حاتم گفت :

از آسمان جز سخن چیزی نازل نشده !

مرد گفت :

من تاب مجادلت با تو را ندارم !

حاتم گفت :

علتش آن است که ؛

باطل در برابر حــق تـــــاب نیاورَد !

-------------------------------------------------------------

این حاتم غیر از حاتم طائی معروف است ؛ او را از این جهت اَصَـــمّ نامیده اند که

 خود را به کَــــری زده بود تا در هر مجلس و محفلی هرکس بخواهد عیب او را بگوید ،

 بگمان این که او نمی شنود ، و بدینوسیله او بدون واسطه از عیـوب خود با خبر می شد !

 

پس بدان ای جوانمـــــــرد که ؛

هیچ بیماری ای سخت تر از بیماریِ ضعفِ یقین نیست !

یقیــــنِ خود را به حــــقّ درست کن که دست قدرت تــــو را است !

اسم یقیــن ، علم یقیــن ، حقّ یقیــن ،

و حقیقتِ حقِّ یقین است ؛

اسمِ یقین ؛ عوام راست ؛

علمِ یقین ؛ خواص راست ؛

عینِ یقین ؛ خاصّ خاصّان راست ؛

حقّ یقین ؛ پیغمبران راست ؛

حقیقتِ حقِّ یقین ؛ محمد مصطفی(ص) راست .

که گفتــه انـــــد :

مـــــــرد ؛ به یقین مـــــــــرد گردد ؛

یقین باید به زبان رسد تا گوینده آید ؛

به چشم رسد تا بیننده آید ؛

به گوش رسد تا شنونده آید ؛

به دل رسد تا گیرنده آید ؛

به دست رسد تا دهنده آید ؛

و به پای رسد تا رونده آید !

مصطفی(ص) فرمودند :

عیسی بر روی آب برفت ؛

و اگر یقینش زیادت بودی ؛ بر هوا رفتی !

و اشارت حضرت گویا بر این است که ؛

در شب معراج که وی بر هوا رفت تا به عرش رسید ؛

و بدانجا رفت که جبرئیل را یارای رفتن نبود ؛

(قاب قوسین او ادنی)

از روی کمالِ یقین بود !

همه مشکلات مــــــا

ناشی از غیبت طولانی مولایمان

محبــوب دل هـا و منجی انســـان هـا

حضرت حجـة ابن الحســــن المهــــدی(عـــج) است


یا وَجِیهَاً عِـندَاللهِ اِشفَــع لَنا عِـنـــدَالله


 

برای سلامتی و خشنودی امـــام و مقتــــدا و مولایمان


 قائـم آل محمّـــــد (ص)

 

و برای تعجیل در فـــرج مبــــارکشان 

دو رکعت نماز مخصوص و یکصد صلوات

 



موضوع :


   1   2   3   4      >
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز


* *